ناله هاي امام سجاد(ع)
آیا آخر مرا به آتش میسوزانی
از اصمعی غلام حضرت زین العابدین ـ علیه السّلام ـ نقل شده است:
شبی در «مسجد الحرام» صدای ناله جانگدازی به گوشم رسید. نزدیك در «حجر اسماعیل» رفتم در آنجا آقایی را دیدم كه پرده كعبه را چنگ زده بود و راز و نیاز میكرد.
او فرمود: «ای كسی كه در تاریكیها دعای بیچارگان را پاسخ میفرمایی، ای كسی كه ناراحتیها را برطرف مینمایی، میهمانان تو اطراف خانهات خوابیدهاند، امّا تنها تو ای خدای قیوم، هرگز نمیخوابی...».
صدایش گرفت وگوئی لبانش دیگر قادر به تكلم نشد، روی زمین افتاد و چند لحظه بیحركت ماند. پس از مدتی باز دوباره برخواست و به مناجات خویش ادامه داد: «خدایا! كیست از من مقصرتر؟ كیست از من رو سیاهتر؟ خدایا آیا آخر مرا به آتش میسوزانی؟ پس امید به تو چه میشود؟ خوف من چه میشود؟ تو خودت وعده دادی هر كس امیدی به تو دارد ناامیدش نمیكنی، من امیدوارم تو مرا بیامرزی، آمرزش تو مورد رجاء و امید من است.
پس از آخرین جمله، دیگر صدائی نیامده جلو رفتم دیدم مولایم امام سجاد ـ علیه السّلام ـ است. سر حضرت را به دامن گرفتم، با دیدن حال حضرت، اشك از چشمانم جاری شد. اشكم بر رخسار نورانی حضرت ریخت و ایشان چشم باز كرد و فرمود: «كیستی؟» گفتم: «اصمعی» غلام شما هستم. آقا جان، شما چرا با این پاكی و عصمت و طهارت چنین ناله سر میدهید، آقا، شفاعت از آن جد شما پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و از آن خاندان شما است، مگر نه این است كه آیه تطهیر در شأن شما نازل شده است، دیگر چرا چنین اظهار ندامت مینمایید؟»
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: «آیا مگر نمیدانی خدا بهشت را آفریده است برای هر كسی كه بندگی كند، هر كه تقوی داشته باشد. رستگار است، هر چند غلام سیاهی باشد و جهنم را آفریده است برای هر كس كه گناه كند، هر چند سید قریشی و از شریفترین مردم روی زمین باشد...»
حضرت بدین وسیله به غلامش گوش زد كرد كه هر كس متقیتر باشد، خود را در برابر خداوند كوچكتر میپندارد، هم چنین سرمشقی برای غلامش تعیین فرمود كه نباید به خانواده و قبیله و منصب متكی بود.
الهی بیپناهان را پناهی بسوی خسته حالان كن نگاهی
چه كم گردد ز سلطان گرنوازد گدائی را ز رحمت گاه گاهی
مرا شرح پریشانی چه حاجت كه برحال پریشانم گواهی
الهی تكیه بر لطف تو كردم كه جز لطفت ندارم تكیه گاهی
دل سرگشتهام را رهنما باش كه دل بیرهنما افتد به چاهی
زندگی عشق است،عشق افسانه نیست